forked from mostafaamiri/Persian_instruct_dataset
-
Notifications
You must be signed in to change notification settings - Fork 0
/
seed_task_29.json
248 lines (247 loc) · 49.8 KB
/
seed_task_29.json
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
[
{
"instruction": "با استفاده از اطلاعات داستانی مرتبط و جالب بنویسید بنویس ",
"input": "اطلاعات: \n-شخص الف در آفریقای جنوبی زندگی می کند.\n- شخص الف در بیشتر خاطرات خوب کودکی اش با دوستانش بازی می کند.\n- شخص الف برنامه نویسی را بعد از دانشگاه آموخت. \n- شخص الف میلیاردر شد.",
"output": "شخص الف رئیس یک شرکت بین المللی می باشد و از این طریق شهرت زیادی کسب کرده است. نام شرکت وی، دلفین، می باشد که به عنوان یکی از پر سود ترین شرکت های آمریکا در عرصه تکنولوژی در سال 2022 شناخته شده است. با وجود موفقیت او در این عرصه جالب است که بدانید شخص الف بعد از دانشگاه برنامه نویس را یاد گرفت. او در آفریقای جنوبی در یک خانواده ی متوسط به دنیا آمد و بیشتر اوقات کودکی اش را به بازی با دوستان می گذراند. با این حال بعد از رفتن به دانشگاه و فرآگیری برنامه نویسی شرکت دانش بنیان خود را تاسیس کرد که این شرکت بعدا توسط شرکت مایکروسافت خریداری شد."
},
{
"instruction": "با توجه از اطلاعات گزارش از یک کشاورزی که مزرعه زرشک دارد بنویس ",
"input": "کاشت زرشک اغلب در مناطق نیمه خشک و معتدل انجام می شود :اطلاعات\n کشاورزی شغلی است که اغلب از پدر به فرزند منتقل می شود",
"output": "مزرعه زرشک شخص الف به تازگی خبرساز شبکات اجتماعی شده است. این مزرعه با یک شرکت خارجی قرارداد صادرات بسته است. جالب است که بدانید این مزرعه شمال کشور ب در منطقه ای خشتک و نیمه معتدل واقع شده است و بعد از چند نسل دست به دست شدن به شخص الف رسید و در ابتدا مزرعه ای نسبتا کوچک بود اما شخص الف با تلاش و کوشش فراوان توانست آن را پرورش دهد و به این مرحله برساند. "
},
{
"instruction": "با کمک اطلاعات ریپورت خبری از کنفرانس سازمان ملل بنویس ",
"input": ": این کنفرانس در جنو برگزار می شود :اطلاعات \n در این کنفرانس سران ملل شرکت می کندد\n کشورها موضع خود را در برابر واقیع دنیا نمایان می کنند\n",
"output": "هرساله کنفرانس سازمان ملل واقع در جنو، سران ملل را گرد هم در می آورد. در این کنفرانس سران کشورها در زمان محدودی موضع سیاسی-اجتماعی خود را در رابطه با وقایع دنیا مطرح می کنند. لازم به ذکر است که امسال چندین کشور در این کنفرانس محکوم شده اند و می بایست از خودت در برابر اتهامات وارده دفاع کنند. "
},
{
"instruction": "با اطلاعات ورودی خلاصه قسمت اول یک سریال کمدی-خانوادگی بنویس",
"input": "موضوع این سریال درمورد اداره ای عادی است :اطلاعات\n این سریال مکان های فیلم برداری محدودی دارد\n",
"output": " شب گذشته اولین قسمت سریال الف پخش شد. این سریال در مورد اداره ای می باشد که کارمندان آن روزمرگی های روتین خود را دارند و با وجود تمام تفاوت هایشان باهم به توافق می رسند و در کنار هم کار می کنند، به نحوی که به ببینده حس خانواده القا می شود. این اداره یک رئیس دارد که مسئول کارکرد آن می باشد، رئیس این اداره در نگاه اول بنظر می رسد که صلاحیت کافی را ندارد ولی در ادامه نشان داده می شود که علت همبستگی بین کارمندان اداره در اصل وجود رئیس می باشد. هدف اصلی رئیس ایجاد کردن فضای کاری شاد و جذاب برای کارمندان و ایجاد کردن حس خانواده بودن در اداره است. "
},
{
"instruction": " با توجه به اطلاعات داستانی درباره ی شخص الف به کشور جدید برای ادامه تحصیل مهاجرت کرده است بنویس",
"input": " شخص الف در کشور الف به دنیا آمده است :اطلاعات \n او در دانشگاه الف درس خوانده است\n شخص الف کشور ب را برای ادامه ی تحصیل برگزیده است.\n شخص الف مهاجرت را همراه با خوبی ها و بدی هایش پذیرفته است \n",
"output": " هر سال افرادی از کشورهای مختلف تصمیم به ادامه ی تحصیل می گیرند. بعضی ازین افراد در محل تحصیل قبلی خود تحصیل را ادامه می دهند، برخی دیگر دانشگاه یا موسسه ای در همان کشور خودشان را برمیگزینند و عده ی دیگری نیز تجربه ی تحصیل در خارج از کشور را انتخاب می کنند. شخص الف از دسته ی سوم آدم هاست، او با اینکه در کشور الف به دنیا آمده است و از دانشگاه الف که در همان کشور است فارغ التحصیل شده است، اما تصمیم گرفته است که مسیر خود را در کشور دیگری ادامه دهد. این تصمیم سخت خوبی ها و بدی های خود را دارد، برای مثال تجربه ی مکان جدید، به چالش کشیده شدن و رشد شخصیتی، شناختن آدم ها جدید و آگاهی پیدا کردن از فرهنگ ها و باورهای متفاوت از خوبی ها و مزیت های انتخاب شخص الف می باشد، ولی همانطور که همه می دانند هیچ خوبی بدون بدی نمی آید، دوری از خانواده و دوستان، از صفر شروع کردن در یک مکان غریب و تنهایی ها ناشی از اختلافات فرهنگی از قبیل بدی های مهاجرت تحصیلی می باشد، با این حال بنظر می آید که شخص الف نسبتا به انتخابش آگاهانه رفتار کرده است! "
},
{
"instruction": " با اطلاعات داستانی درباره ی شخص الف بعد از بازنشستگی به زادگاهش بازگشته است بنویس",
"input": "شهر زادگاه شخص الف، شهر نسبتا آرامی است :اطلاعات\n",
"output": " شخص الف نزدیک به 35 سال در یک کلان شهر بزرگ کار کرده است، او بعد از اینکه از دانشگاه فارغ التحصیل شد، وارد بازار کار شد و در این 35 سال پله های ترقی را یکی پس از دیگری گذارند. وی در نهایت بعد از این همه سال کار پیاپی با افتخارات فراوانی بازنشسته شد. نکته ای که وجود دارد این است که شخص الف به تازگی دلش برای سکوت و آرامش زادگاهش تنگ شده است، او حالا که بیکار شده است به یاد خاطره های شیرین کودکی اش قصد بازگشت به زادگاهش را دارد و تصمیم دارد در دوران بعد بازنشستگی اش، آرامش را به خود پاداش دهد!"
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات داستانی درباره ی پایتخت کشور الف با مشکل موش ها فاضلابی رو به رو شده است، بنویس",
"input": "مشکل موش های فاضلابی به سیستم فاضلاب و همچنین سطل زباله های واقع در سطح شهر بر می گردد :اطلاعات\n اهالی پایتخت از این موضوع ناراحت و نگران هستند\n",
"output": "یکی از مشکلات بزرگ کلان شهرها مشکلات فاضلابی است، با زیاد شدن جمعیت سیستم فاضلابی اکثر شهرها برای تعداد زیاد طراحی مناسب را ندارد، این مسئله در سیستم زباله داری شهرها بزرگ نیز صادق است به همین علت بعضا تعداد موجودات موذی مانند موش افزایش می یابد.این موضوع برای اهالی پایتخت کشور الف به دغدغه تبدیل شده است، مردم خواستار رسیدگی فوری مسئولان به این مشکل هستند."
},
{
"instruction": " به کمک اطلاعات داستانی درباره ی شخص الف در حال آماده سازی جشن تولد فرزندش می باشد، بنویس ",
"input": "ملزمات تولد کیک، شمع و بادکنک می باشد :اطلاعات\n",
"output": "شخص الف همیشه تولد را روز بزرگی از سال حساب می کند و امروز روز تولد فرزند او می باشد، این شخص تصمیم دارد تا بهترین تولد ممکن را به فرزندش هدیه کند به همین علت از صبح زود مشغول به کار شد، ابتدا همه ی بادکنک ها به تک تک باد کرد و به دیوارها آویخت، سپس به قنادی رفت و یک کیک که بنظرش مورد علاقه ی فرزندش بود را به همراه شمع سال تولد خرید. شخص الف از قبل دوستان و آشنایان را برای این روز دعوت کرده بود. بعد از کلی تدارکات همه دور هم جمع شدند تا تولد فرزند شخص الف را تبریک بگویند، اما فرزند او اصلا یادش نبود که تولدش است!"
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی شخص الف در اوقات فراغتش درپارک به پرنده ها غذا می دهد، بنویس",
"input": "",
"output": " شخص الف در کودکی وقتی همراه پدرش به پارک میرفت برای پرندگان پارک دانه و خورده نان می ریخت، این خاطرات به بخش مهمی از شخصیت او تبدیل شدند، حالا هرموقع که شخص الف وقت خالی برای خودش پیدا می کند به پارک می رود و برای پرندگان غذا می ریزد."
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی امروز روز تولد شخص الف است، بنویس ",
"input": "",
"output": "شخص الف به تازگی بشدت سرش شلوغ شده است، برنامه ی سنگین او باعث شده است که روز تولدش را فراموش کند، همکارانش که ازین موضوع با خبراند تصمیم میگیرند تا برای اون جشن تولدی برگزار کنند و خوشحالش کنند، لازم به ذکر است که همکارانش موفق شدند، شخص الف اصلا انتظارش را نداشت و حسابی خوشحال شد! "
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات داستانی درباره ی شخص الف با سرطان دست و پنجه نرم می کند، بنویس",
"input": "شخص الف مدتی است که ازین موضوع با خبر است :اطلاعات\n اون دوره ی درمانی خود را شروع کرده است.\n برای حفظ روحیه می توان به کسانی که موضوع مشترکی را پشت سر گذاشته اند صحبت کرد.\n",
"output": "شخص الف مدتی است که متوجه است علائم هایش ناشی از سرطان می باشند، او فوری دوره ی درمانی خود را شروع کرده است و این دوره ی سخت بعضی اوقات باعث می شود که روحیه ی خود را ببازد، شخص الف برای حفظ روحیه ی خود با نجات یافتگان سرطان صحبت می کند، این کار باعث می شود که امیدوار شود، شخص الف حتما سلامتی خود را بازمیابد! "
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات ورودی داستانی درباره ی امروز سالگرد فوت یکی از بستگان شخص الف می باشد، بنویس",
"input": "در زمان هایی که آدم دلتنگ رفتگانش می شود می تواند برای دیدنشان به محل خاکسپاری فرد برود :اطلاعات \n",
"output": "یکی از روزهای سال که برای شخص الف یادآور غم و اندوه است، سالگرد فوت یکی از بستگان نزدیک شخص الف می باشد، اون در این برای تسکین غم خود به محل خاکسپاری متوفی می رود و مدتی خلوت می کند، اینکار یادآور تمام خاطرات خوب او با متوفی می شود. "
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات زیر داستانی درباره ی لباس جدید خانم الف بنویس ",
"input": "خانم الف مدت زیادی را صرف طراحی لباسش کرده است :اطلاعات\n خانم الف این طرح را به خیاط داد تا برایش لباس را بدوزد\n",
"output": "!خانم الف برای لباس جدیدش بسیار هیجان زده است، او مدت زمان زیادی را صرف طراحی لباسش کرده است، چراکه تصمیم دارد این لباس را جشن سال نو که تمام دوستانش در آن حضور دارند بپوشد. خانم الف طرح را خیاط داد تا برایش لباس را بدوزد، بعد از چند هفته که رفت تا لباس را تحویل بگیرد با ناراحتی بسیار به خانه برگشت، لباسی که خیاط درست کرده بود اصلا شبیه طرح خانم الف نبود"
},
{
"instruction": " با کمک اطلاعات زیر داستانی درباره ی کلاس ورزشی شخص الف بنویس ",
"input": "شخص الف با رشته ی ورزش از طریق شبکه ی ورزش آشنا شد :اطلاعات\n این رشته ورزشی بسیار سخت است.\n",
"output": "شخص الف به تازگی کلاس ورزشی ثبت نام کرده است. او که به تازگی شبکه ی ورزش را تماشا میکند، بشدت مجذوب رشته ی ورزشی الف شد و آنجایی که شخص الف هرکاری را مجذوبش شود باید انجام دهد سریعا این کلاس را ثبت نام کرد. اون یک جلسه به کلاس رفت اما کلاس اصلا شبیه تصور شخص الف نبود، شخص الف متوجه شد که این ورزش خیلی سخت تر از آنچه است که به نظر می رسد به همین علت تصمیم گرفت این رشته ورزشی را از شبکه ورزش دنبال کند! "
},
{
"instruction": " با توجه به اطلاعات ورودی داستانی درباره ی شخص الف که به مصاحبه کاری می رود، بنویس ",
"input": "شخص الف برای رفتن به مصاحبه از اتوبوس استفاده می کند :اطلاعات\n برنامه ی اتوبوسی دقیق نمی باشد\n",
"output": "شخص الف مدتی است که به دنبال کار می گردد تا اینکه بالاخره موفق می شود از یکی از شرکت های بسیار قوی در حوزه ی کاری اش یک وقت مصاحبه بگیرد. اون تمام هفته را درحال اماده کردن برای روز مصاحبه است تا اینکه روز مصاحبه فرا می رسد. شخص الف برای رفتن به مکان مصاحبه از اتوبوس استفاده می کند ولی از آنجایی که اتوبوس ها سر زمان مشخص نمی رسند، زودتر یا دیرتر می رسند، شخص الف اتوبوس اول را که زودتر آمده بود از دست می دهد واتوبوس دوم نیز با تاخیر 1 ساعته به ایستگاه می رسد. شخص الف کلی دیر کرده است و با سختی فراوان خود را به مکان مصاحبه می رساند، اما به محض اینکه به محل می رسد، مصاحبه گر به اون زنگ میزند و عذرخواهی می کند چراکه مریض شده است و باید مصاحبه را به روز دیگری منتقل کند! "
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی ژوژمان دانشجویان هنر دانشگاه الف بنویس ",
"input": "",
"output": "دانشجویان هنر دانشگاه الف در پایان هر ژوژمان باید کارهای دستی خود که در طول ترم انجام داده اند را ارائه کنند، دانشجویان دانشگاه الف بسیار برای این ژوژمان زحمت کشیده اند و انتظار دارند تا همه چیز به خوبی پیش بروند."
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی پروژه پایان سال دانشجویان دانشکده فنی بنویس ",
"input": "",
"output": "هرسال دانشجویان فنی در پایان مقطع تحصیلشان ملزم به انجام و ارائه ی یک پروژه ی درسی مرتبط می باشند، امسال دانشجویان مانند همه سال های قبل برای این روز تدارکات زیادی دیده اند و مشتاق می باشند که پروژه خود برای تمامی بازدیدکنندگان ارائه دهند. "
},
{
"instruction": " با استفاده از ورودی ها داستانی درباره ی شخص الف که برای درس خواندن به کتابخانه می رود، بنویس",
"input": "کتابخانه محل تمرکز و مطالعه است\n شخص الف امتحان مهمی پیش رو دارد.\n",
"output": " شخص الف که در فصل امتحانات قرار دارد نیاز به مکانی برای تمرکز و مطالعه دارد، به همین علت به کتابخانه می رود. شخص الف یک امتحان بسیار مهم در پیش رو دارد و میخواهد تمامی تلاشش برای طی کردن این امتحان با موفقیت انجام دهد، پس برای درس خواندن به کتابخانه می رود."
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات داستانی درباره ی عیادت شخص الف از یکی از فامیل هایش بنویس ",
"input": " عیادت از این فامیل خاص وظیفه ی شخص الف به حساب می آید :اطلاعات\nعیادت لازم نیست حتما در بیمارستان باشد، می تواند در خانه، تلفنی و ... باشد. \n",
"output": "یکی از فامیل های نزدیک شخص الف به تازگی دچار بیماری شده است. شخص الف قصد دارد که او را عیادت کنند، با اینکه روش های متخلفی برای عیادت از مریض وجود دارد، در خانه، تلفنی و ... ، شخص الف این را وظیفه ی خود می داند که به صورت حضوری به بیمارستان برود."
},
{
"instruction": " با استفاده از اطلاعات داستانی درباره ی شخص الف به مسافرت می رود بنویس ",
"input": "شخص الف بعد از مدت زیادی کار مداوم فرصتی برای مسافرت پیدا کرده است :اطلاعات\n شخص الف مقصد خود را انتخاب کرده است.\nشخص الف برای رفتن به مقصد خود از هواپیما استفاده می کند. \n",
"output": "شخص الف ماه ها است که بدون هیچ وقفه ای مشغول کار می باشد، هفته ها بدون هیچ تعطیلی می گذرند تا اینکه بالاخره یک تعطیلی خوب و مناسب برای مسافرت کردن بوجود می آید. شخص الف که بعد از آن همه کار مداوم قصد رفتن به مسافرت را دارد، او حتی مقصد این مسافرت را نیز انتخاب کرده است و بلیت هواپیما را نیز رزرو کرده است، تنها کاری که باقی مانده است جمع کردن وسایل و رفتن به این مسافرت است. "
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی شخص الف که به دنبال مکان تفریحی مناسب برای خودش می گردد، بنویس ",
"input": "",
"output": " شخص الف اوقات فراغت خود را اکثرا در خانه مشغول به کارهای روزانه می پردازد، شخص الف که روتین روزانه اش خسته شده استد قصد دارد که مکان تفریحی مناسبی برای خودش پیدا کند تا بتواند در اوقات فراغتش به آنجا برود. مکان های تفریحیی که پیدا کرده است، شهربازی، سینما، کنسرت موسیقی، تاتر و ... می باشند، شخص الف یک روز اوقات فراغتش را مشغول این کارها گذارند و بسیار خسته شد، به همین علت تصمیم گرفت که اوقات فراغتش را در خانه سپری کند. "
},
{
"instruction": " داستانی درباره ی هوای الف، آب و هوای مورد علاقه ی شخص الف است،بنویس ",
"input": "",
"output": "آب و هوا های متفاوت می توانند روی مردم تاثیرهای متفاوتی بگذارند، برای مثال، برخی از آدم ها در هوای بارانی آرامش بیشتری دارند و بهتر می توانند کار کنند، شخص الف نیز در آب و هوای الف حال بهتری دارد، به همین علت این هوا، هوای مورد علاقه ی شخص الف است."
},
{
"instruction": "با استفاده از اطلاعات که به شما داده شده است در ورودی داستانی درباره ی انتخاب واحد شخص الف بنویس ",
"input": "انتخاب واحد در سر ساعت مشخصی برای هر دانشجو انجام می شود :اطلاعات\n شخص الف میخواهد یک درس را حتما اخذ کند.\n",
"output": "انتخاب واحد در دانشگاه الف نزدیک است و شخص الف میخواهد در ترم آتی هرطور شده درس یک درس خاص را اخذ کند اما نکته ای که وجود دارد این است که در دانشگاه الف سیستم انتخاب واحد ضعیف است و قابلیت تحمل تراکم در بازه ی زمانی خاص را ندارد به همین علت دانشجویان ملزمند که در ساعات مربوط به خودشان انتخاب واحد کنند. شانس بد شخص الف باعث شده است که زمان انتخاب واحدش در پایان بازه ی انتخاب واحد باشد و امکان دارد ظرفیت درس مورد نظرش پر شود، حالا تنها کاری که شخص الف می تواند انجام دهد این است که دعا کند ظرفیت درس الف پر نشود. "
},
{
"instruction": "یک داستان محلی ترسناک بنویس ",
"input": "",
"output": "در اعماق جنگل یک روستای کوچک وجود دارد، در بین مردم این روستا افسانه از یک موجود ترسناک رایج است؛ موجودی که در شب حرکت می کند، بدن گرگ و سر انسان را دارد. روستاییان به کودکان خود اخطار می دادند که هیچ وقت تنها به داخل جنگل نروند چراکه آن موجود کودکان را میدزدید. یک شب، دختری به نام الف اخطار والدینش را نادیده گرفت و تنها با داخل جنگل رفت. او پشت سر خود یک غرش آرام شنید و وقتی برگشت آن موجود را پشت سر خود دید. دختر از ترس خشکش زده بود تا اینکه موجود گفت:"نگران نباش، من قصد آسیب زدن به شما را ندارم، من اینجا هستم تا از شما حفاظت کنم." موجود در تاریکی شب ناپدید شد و دختر بالاخره داستان محلی روستاییشان را باور کرد."
},
{
"instruction": "داستانی راجع به فضانوردان بنویس ",
"input": "",
"output": "شمارش معکوس شروع شد و سفینه برای کشف دنیایی دیگر به فضا به راه افتاد. سه فضانورد که هرکدام مهارت های یکتای خود را داشتند، ماموریت خود را برای مکاشفه ی سیاره ی دوری شروع کردند. همانطور که در گرانش صفر معلق بودند، زیبایی جدیدی از جهان هستی را نظاره می کردند و هیجان زده بودند. ولی این هیجان مدت زیادی دوام نیاورد و شهاب سنگی با سفینه ی آنها برخورد کرد که باعث آسیب به بدنه ی آن شد. فضانوردان به خاطر آذوقه ی اندک و از کار افتادن ابزار مخابراتی با زمین مجبور به فرود در یک سیاره ی ناشناخته شدند. فضانوردان چیزی را که می دیدند باور نمی کردند، سر زمینی سبز با موجوداتی که هرگز ندیده بود. این سرزمین خانه ی جدید آنها بود."
},
{
"instruction": " با کمک ورودی های داده شده، داستانی درباره ی گروهی در کلاس آشپزی گرد هم می آیند بنویس",
"input": "این افراد پیشینه های متفاوتی دارند :اطلاعات\n وجه مشترک این افراد علاقه شان به غذا می باشد \n",
"output": "انسان ها با تمام تفاوت های فردی و اجتماعی که دارند در یک چیز همیشه مشترک اند، غذا! مردم در همه جای دنیا میتوانند وجه مشترک خود را دیگری را غذا پیدا کنند. این برای کسانی که در این ترم کلاس آشپزی ثبت نام کرده اند نیز صدق می کند، این گروه پیشنیه های متفاوتی باهم دارند، هرکدام با کول باری از فرهنگ کشورشان در این کلاس گرد هم آمده اند، احتمال می رفت که کلاس به خوبی پیش نرود، ذائقه هر کس به کشور و حتی خانواده ی او بر میگردد ولی با گذر زمان گروه کلاس فهمیدند که زیبایی ها در تفاوت ها است، آنها افتخار را در اشتراک گذاشتن غذا های قومیتی خود و خوشحالی و کنجکاوی اکتشاف را در آگاه شدن از فرهنگ های متفاوت دیدند. کی فکر میکرد که کل دنیا بتواند در یک کلاس آشپزی خلاصه شود؟ "
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی یک سفر طولانی که توسط یک فاجعه دچار وفقه گردید، بنویس",
"input": "",
"output": "خورشید در حال غروب بود، از لای پرده های واگن قطار می شد تاریکی شب را دید، قطاری که مرا از خانه دورتر می کرد. فکر میکردم که دارم مسیر جدیدی را شروع میکنم ولی سرنوشت فکر دیگری داست. ناگهان قطار با صدای شیهه ی بلندی ایستاد. به بیرون نگاه کردم، کوه ریزش کرده بود و مسیر قطار را بسته بود، همهمه و نگرانی در هوا بود. هیچ راهی برای رفت یا برگشت نبود، ما در آنجا در سکون مطلق بودیم، وقتی آفتاب کامل غروب کرد و شب چهره ی واقعی خود را نشان داد تازه حقیقت واقعیت بخشید. سفر بلند ما با یک فاجعه دچار وفقه شده بود و این تازه اول مسیر من بود."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی گروهی از بچه ها که یک جنازه پیدا می کنند بنویس",
"input": "",
"output": "در شهر ساکت الف آفتاب در حال غروب بود، کودکان با دوچرخه هایشان داشتند در زمین های گلی پشت کارخانه ی متروکه گشت می زدند. در بازی کودکانه شان آنها یک ماموریت خیلی مهم داشتند و آن هم گشت زدن در پشت کارخانه ی متروکه بود. ناگهان صدای جیغ دلخراش یکی از کودکان برخواست. بچه های دیگر به سمت او رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده، تا اینکه جسد را دیدند، جسد سرد یک انسان. از ترس خشکشان زده بود، بدون انکه بدانند چه باید بکنند به خانه برگشتند، این رازی بود که آنها در موردش دیگر صحبت نمی کنند."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی ترس از عنکبوت بنویس",
"input": "",
"output": "شخص الف همیشه از عنکبوت ها می ترسید، یک نگاه به عنکبوت و صدای تپش قلبش شنیده می شد، پس شاید بدانید وقتی یک عنکبوت روی دیوار اتاقش دید چه حسی به او دست داد. نمی توانست تکان بخورد، نمی توانست فریاد بزند. عنکبوت به او نزدیک و نزدیک تر می شد، بدون اینکه بتواند کاری بکند شخص الف چشمانش را بست بی آنکه بداند چه اتفاقی قرار است بیفتد. وقتی دوباره چشمانش را باز کرد عنکبوت غیب شده بود. ترس شخص الف با عنکبوت می آمد، شخص الف باید روی ترسش کار کند."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی دوقلوهای همسان بنویس",
"input": "",
"output": "الا و اما خواهران دوقلو بودند، موهای یکسان، چشم های یکسان و عملا جدایی ناپذیر از بدو تولد. ارتباط بین دوقلو ها از زمان تولد تنها روز به روز قوی تر می شد. یک روز در پارک مشغول بازی بودند که هنگام دنبال کردن خرگوشی در لانه ی آن افتادند و به جهانی دیگر رفتند، دنیایی که همه چیز دوقلوهای یکتا بودند، یعنی در این دنیا آنها تنها دوقلوی انسان بود، یا از درخت سیب تنها دو تا وجود داشت که دوقلو بودند. آنها حیرت زده از آنچه که چشمانشان می دید به کشف این دنیای ناشناخته پرداختند. در این مسیر پر ماجرا آنها بزرگترین درس را گرفتند، با اینکه دوقلوها در دنیا همیشه دو تا حساب می شوند ولی پیوندی که بین دوقلوها وجود دارد همیشه یکتا است. دوقلوها به سلامت به خانه برگشتند."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی دندان شیری گم شده بنویس",
"input": "",
"output": "دندانم سرجایش نبود، هرجا که میگشتم نبود، زبانم جای خالی دندان را حس میکرد، حس خیلی بد. درحالی که اتاقم را میگشتم به آخرین باری که سرجایش بود فکر میکردم، من و دوستانم دندانمان باهم لق شد ولی هنوز وقت افتادنش نبود، من میخواستم دندانم را داشته باشم! ناگهان یاد آمد! آخرین باری که دندانم را حس کردم قبل از خوردن کیک بود، من با کیک دندانم را خورده بودم"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی ایروبیک بنویس",
"input": "",
"output": "کلاس با آهنگش زنده بود. شخص الف تمرکز روی حرکاتش بود. بعد از مدت ها به یک رشته ورزشی علاقه مند شده بود و از شانس خوبش این رشته المان ها رقص را هم به همراه داشت، ایروبیک! ایروبیک راه بستن دیریچه ی مشکلات شخص الف برای چند ساعت در هفته بود، اون تمرکزش را روی آهنگ و حرکاتش می گذاشت و دنیای بیرون را فراموش می کرد"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی دفتر خاطرات بنویس",
"input": "",
"output": "در اتاقم نشسته بودم و دفتر خاطرات قدیمی ام را ورق میزدم، خاطرات مثل موج بر ساحل بودند. چند سال قبلتر من تمام فکرها و احساساتم را بدون سانسور و بازنگری در این دفتر نوشته بودم، نگران قضاوت شدن یا مورد سرزنش قرار گرفتن نبودم، این دفتر گوشه ی امن زندگی من بود. ولی این گوشه ی امن تا وقتی امن است که به خوبی ازش مراقبت کنی، یکی از دوستان قدیمی ام این دفتر را دید و آن را خواند، رازهای من دیگر برای من نبودند. عصبانی بودم ولی شاید اینطوری بهتر است، وقتش است که من با تمام تاریکی هایم روبه رو شوم. دفتر خاطرات من نشانه ی شجاعت من در رو به رو شدن با مسایل است"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی تاکسی بنویس",
"input": "",
"output": "ندانسته سوار تاکسی شدم، آیا اصلا من این تاکسی را درخواست داده بودم؟ بدن خسته ام توان فکر کردن را ازم گرفته بود. راننده ی تاکسی آقایی با سیبیل کلفتی بود. نمیدانم چه اتفاقی در مغزم افتاد که تصمیم گرفتن زندگی ام را برای راننده تاکسی تعریف کنم و هرچه بود از بابتش ممنونم. وقتی به خانه رسیدم حس سبکی میکردم، کی فکر میکرد که یک مسیر یا تاکسی میتواند مثل یک جلسه مشاوره باشد؟"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی دعوت نامه مهمانی بنویس",
"input": "",
"output": "یک روز زیبای تابستانه آفتاب درخشان تر از همیشه می تابید. سارا یک نامه ی بدون فرستند در جلو درب خانه اش پیدا کرد. آن نامه یک دعوت نامه مهمانی از یکی از دوستان دبیرستانش بود. دلتنگ برای دوران نوجوانی، سارا به مهمانی رفت، چهره های آشنا، بوی گل های روی میز، چراغ های چلچراغ، همه به سارا خوش آمد می گفت. مهمانی به خنده، دوستی و یاد گذشته کردن گذشت و برای سارا تبدیل به شبی به یاد ماندنی شد."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی نگهداری از برادر کوچکتر بنویس",
"input": "",
"output": "شنبه شب معمولی بود، مثل تمام شنبه شب های دیگر، تنها با این تفاوت که سارا باید از برادر کوچکترش در نبود پدر مادر مراقبت می کرد. برادرش که با ماشین های کوچک مسابقه گذاشته بود گفت :\"می آیی بازی؟\". سارا قبول کرد، شاید برادرش زودتر خسته شود و بخوابد، اما هرچه دیرتر می شد انرژی برادرش بیشتر و بیشتر می شد! \"فقط یک دور دیگر!\" برادرش درخواست کرد. سارا با اکراه فراوان قبول کرد، با خود فکر کرد \"این برایش خاطره می شود\" غافل ازینکه این شب برای سارا تبدیل به خاطره ی مهمی با برادرش شد."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی ماشین زمان بنویس",
"input": "",
"output": "به محض اینکه وارد آزمایشگاه خاک خورده شدم حیرت تمام وجودم را فرا گرفت. چشمانم را باور نمی کرد، روبه روی من یک ماشین زمان وجود داشت. انسان همیشه آرزوی سفر در زمان را داشت و تحقق آرزویش الان روبه روی من بود. تاریخ را بر 1930 تنظیم کردم، پدربزرگم در این زمان یک پسر بچه بود. ماشین با صدای بلندی به کار افتاد و من خودم را جایی دیگر دیدم. همان مکان ولی چندین سال قبل تر. از دور پدربزرگم را تماشا میکردم، میخواستم جلوتر بروم ولی نمیشد، اولین شرط ماشین زمان این است که خود را گذشتگان معرفی نکنی، پدربزرگم را نگاه میکردم و به قدت و حیله ی زمان پی بردم. ماشین زمان دلتنگی مرا بیشتر کرد. "
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی جهان های موازی بنویس",
"input": "",
"output": "صدای ساعت نیمه شب را اعلام می کرد و من راهی سفری دور بود، سفری به جهان موازی. همه چیز همزمان یکسان و متفاوت بود. خیابان ها پیچ پیچی با آسمانخراش هایی از شیشه هایی رنگی و آسمانی با رده های بنفش و سبز. غافل از خطر بزرگی که در این جهان بود، درحال تماشای زیبایی ها بودم. کمی جلوتر دریاچه ای قرار داشت سنگی را برداشتم و در آن پرت کردم، سنگ به آب خورد و برگشت، همه چیز حیرت انگیز بود. به دنیای خودم که بازگشتم فهمیدم در ژاپن سونامی آمده است، این سونامی حاصل از برخورد یک شهاب سنگ در اقیانوس آرام بود!"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی زخم بنویس",
"input": "",
"output": "جای زخم روی گونه اش تا ابد یادآور خاطره ی آن تصادف بود. زخم کوچک بود اما باری از خاطرات را با خود داشت. زخم یادآور لحظه ی اضطراب و نگرانی بود، لحظه ای که راننده پایش را روی تمرکز کوبید و ماشین چرخ زد. لحظه ای که قلب ها به سرعت می تپیدند و چشم ها محکم بسته شده بودند. صدای خورد شدن آهن ماشین و بوی بنزین، و از همه مهم تر محبت زهگذری که او را از ریز خروار تصادف به بیرون کشیده بود. این آخرین خاطره ی او از آن روز بود، بعد از آن در بیمارستان بیدار شد با یک زخم که یادآور خاطراتش می شد."
},
{
"instruction": "داستانی درباره مراسم ختم بنویس",
"input": "",
"output": "صدای گریه از دور شنیده می شد، جمعیتی سیاه پوش گرد هم آمده بودند که با عزیزانش خداحافظی کنند و او را به دست خاک بسپرند. این دنیا سرپرست خیلی خوبی برای اون نبود. اشک ها جاری بود، او که تا دیروز سرحال و زنده و گرم بود امروز زیر خروار خروار خاک سرد آرمیده است. ای خاک! مراقب او باش، ما نتوانستیم مراقب اون باشیم."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی جشن عروسی بنویس",
"input": "",
"output": " روبان های سفید، گل ها رز سفید، کیک سفید، صندلی ها و میزهای سفید و از همه مهم تر لباس سفید. تا چشم میدید همه جا سفید بود، سفید به منزله ی آغازی نو. خانواده ها و دوستان حضور داشتند، هرکس در دنیا که باید آنجا باشد آنجا بود. همه چیز سرجای خودش بود، انگار دنیا برای پیوند این دو ایستاده بود. این روز آغاز یک زندگی جدید بود."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی خانه ی سالمندان بنویس",
"input": "",
"output": "مارتا در صندلی برقی خود نشسته بود، دستان پیرش قاب عکسی را گرفته بودند که در آن عکس از خانواده اش بود. آنها را یاد نمی آورد ولی میدانست که مهم هستند، آنقدر مهم که با اینکه خاطره ای ازشان نداشت ولی میخواست ببینتشان. مارتا به دور سالن نگاه می کرد، بقیه ی سالمندان نیز مانند خودش بودند، همه خانواده ای داشتند ولی الان بعد از این همه سال در این سال دور هم جمع شده بودند. گویی سرنوشت از بدو تولد این را برایش رقم زده بود. هرکدام هرچقدر که میخواهد در هرجای دنیا بگردند ولی در نهایت به این سالن برسند. مارتا خانواده ی جدیدش را پیدا کرده بود."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی مهدکودک بنویس",
"input": "",
"output": "آوا از شدت هیجان در پوست خودش نمی گنجید، امروز روز اول مهدکودک بود! مادرش در مورد مهدکودک به او توضیح داده بود به همین خاطر آوا نمی توانست صبر کند تا یک عالمه دوست جدید پیدا کند، بازی های متفاوت بکند و چیزهای جدید یاد بگیرد. معلمش کلاس را به اون نشان داد، کم کم همه ی بچه ها حاضر در کلاس شدند و معلم برایشان کتاب قصه خواند، سپس به حیاط رفتند و بازی کردند و بعد از آن ناهار خوردند و خوابیدند. به آوا کلی خوش گذشته بود. "
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی یک استاد بداخلاق بنویس",
"input": "",
"output": "بعضی از استادها راهنما و معلم نیستند بلکه زندان بان هستند، پروفسور الف نیز از این دسته استادها می باشد. استادی که به جای اینکه هدفش تدریس به دانشجو و رفع مشکلات باشد، هدفش مچ گیری و ایرادگیری از دانشجویان است به طوری که هیچ دانشجویی سالم تحت تعلیم این استاد نجات پیدا نمی کند. رازی که پرفسور الف دارد و به کسی نمی گویید این است که اینها همه ریشه در کودکی او دارد. پرفسور الف پدر سخت گیر داشت که نمی گذاشت آب خوش از گلوی فرزندش پایین برود، پرفسور الف تصمیم گرفته بود که رویه پدرش را پیش بگیرد تا دیگر کسی نتواند مانند پدرش به اون آسیب برساند!"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی دو پرنده بنویس",
"input": "",
"output": "کوشا و پوشا دو پرنده بودند، در اصل دو پرنده ی برادر بودند. این دو پرنده با اینکه باهم از تخم بیرون آمده بودند سرتا پا فرق داشتند. پوشا از شاخه ای به شاخه ی دیگری میپرید، نمی توانست یک جا آرام بگیرد اما کوشا یک جا می ماند و لانه ای در آنجا می ساخت، پوشا چوب ریزهایی را که جمع کرده بود فراموش میکرد کجا گذاشته اما کوشا همه را به یک شاخه ی خاص می برد. پوشا تمام شهر را دیده بود و کوشا برای زمستان لانه ای محکم ساخته بود. کی فکر میکرد این دو پرنده برادر باشند؟"
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی یک استاد خوش اخلاق بنویس",
"input": "",
"output": "پروفسور الف قبل از هئیت علمی دانشگاه بودن برای دانشجویان نقش پدر را دارد. هدف او از تدریس بالا بردن سطح علمی دانشجویان است و همیشه قبل از تنبیه تشویق می کند، او برای دانشجویان ارزش انسانی قائل است و می داند که دانشجو هم یک انسان است با ظرفیت روحی مشخص. دانشجویان از اینکه تحت نظر چنین استادی هستند به خود می بالند و این را برای دانشگاهشان افتخار می دانند. رازی که پرفسور الف دارد و به کسی نمی گویید این است که اینها همه ریشه در کودکی او دارد. پرفسور الف پدر سخت گیر داشت که نمی گذاشت آب خوش از گلوی فرزندش پایین برود، پرفسور الف تصمیم گرفته بود که رویه پدرش را پیش نگیرد و برای دانشجویان پدری باشد که خود مثل آن را نداشته است! "
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی مغازه ی گل فروشی بنویس",
"input": "",
"output": "مغازه ی گل فروشی خانم هابل در یکی از خیابان ها شلوغ و پر هیاهوی شهر واقع شده است. این مغازه برای این خیابان نعمتی است چراکه بوی گل های تازه همیشه هوا را معطر می کند. خانم هابل مهربان و حساس است. هر روز با دقت از گیاهان زیباش را با مهر فراوان مراقبت می کند، این مغازه گل فروشی به لطف خانم هابل یکی از معروف ترین گل فروشی های شهر است."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی قهوه بنویس",
"input": "",
"output": "بوی قهوه ی دم کرده در فضا بود، این بوی برای خیلی ها آرامش بخش و گرم است. این قهوه فروشی یکی از مکان های مورد علاقه ی من در شهر است. ریل های بلند پر از قهوه، سیلوهای قهوه و از همه مهم تر طعم قهوه اش همیشه مرا به این اینجا می کشاند. قهوه خلاقیت مرا بیدار می کند، یک جرعه از قهوه ی دم کرده و من و قلمم میتوانیم باهم به بی نهایت ها برویم، هر شخصیتی را خلق کنیم و دنیای خودمان را بسازیم. قهوه واقعا از نعمت های زندگی مدرن است."
},
{
"instruction": "داستانی درباره ی یک جلسه بنویس",
"input": "",
"output": " خورشید در حال غروب بود و شخص الف با عجله به جلسه ی خود می شتافت. در این جلسه شخص الف تمام دوستداران کتاب را دعوت کرده بود و یک کلاب نویسنده های ناشناس درست کرده بود. همه رویکرد خود را از داستان ها به اشتراک می گذاشتند، هیچ کس ایده ای را فیلتر نمی کرد و مرزها در بی نهایت ها تنظیم شده بودند. هرکس متن خود را در مورد ایده ی جدیدش می خواند و نظر باقی حضار را درباره ی آن ایده می شنید. بحث بالا و پایین می گرفت، خنده و گریه باهم رخ می داد و آدم ها تا به خود می آمدند نیمه شب شده بود. این آدم ها یکسان و هم فکر هستند، این آدم ها بدون آنکه بدانند خانواده هستند."
}
]